سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چه کسی میداند که چه تنهاست دلم؟؟؟

مازاد دانشت را که به برادر بی بهره از دانشت می رسانی، صدقه تو بر او به شمار می آید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

u کل بازدیدها : 4088

u بازدیدهای امروز : 0

u بازدیدهای دیروز : 0

u  RSS 



u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه

یکشنبه 84/10/25 ساعت 5:36 عصر

i من

 

زمستان گرچه اینجا لانه کرده دلم بوی بهاری تازه می جوید ولی هرگز نمی خواهم کسی من را خبر آرد بهار تازه نزدیک است من آن اندازه در قلب سیاهی زمستان مرگ را دیدم تمام روزها را خط به خط بر شاخه صبرم کشیدم آنقدر ماندم میان برف نومیدی میان بی تفاوتهای بسیار چنین غربت سرایی سرد که دیگر مژده دادن را دلم هرگز نمی جوید دلم بوی بهاری تازه می جوید میان هفت سین آشنایانم سکوتی بیشتر پیدا نخواهم کرد سراغ از عشق بی اندازه دیگر نیست و سهم قلب من آنجا نمی باشد سراسر معنی بی مهر پوسیدن سفره ها خالی ست از تفسیر روییدن سؤال من هنوزم در به در دنبال پاسخ می رود سلامم را که پاسخ میدهد از جنس تنهایی ؟ دلم بوی بهاری را تازه تنها میان برگ هایی تازه می خواهد نه در صدسالگی های هنوز از مرگ خود لبریز میان رستنی تازه نه در پژمردگی های هنوز از خاطرات سرد خود سرشار دلم بوی بهاری تازه را در جای جای خانه می خواهد نه در پس کوچه هایی که نشان از گم شدن دارند برای رستنی تازه نه در انبوه ماندن ها


نوشته شده توسط: مهتاب

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******


i لیست کل یادداشت های این وبلاگ

رهایم کنید
من

*********************************

********************

:: درباره من ::

چه کسی میداند که چه تنهاست دلم؟؟؟
مهتاب
تا کجا باید رفت ؟ وقتی سادگیها بر پرده های حریر گستاخی بی رنگ میشود . وقتی تا آخر دنیا که نگاه میکنم قطره های بودنم ذره ذره ذوب شدن قلب خسته ام را قاب چشمانم میکند. تا کجا باید دوید وقتی پای گذاشتن بر تن خیابان صدای اسکلتهای تنها را در گوش دلم پر میکند. وقتی حتی کوچه ها هم با کفشهایم غریبی میکنند . وقتی چشمانم با اشک بیگانگی میکند. حتی صدای پرنده ای هوای سبزه و گل را زنده نمیکند؟ تا کجا باید رفت وقتی زخمهای تاولزده روح با دستهای پینه بسته هیچ باغبانی هرس نمیشود؟ هیچ قطره ای ژاله ای به روی گلبرگ خسته تنم نمیشود ؟ تا کجا باید دوید تا کجا ؟ حتی گاهی زبان مادری برای مادر هم نامفهوم میشود . وقتی سراب تا همیشه تنها نئشه تن خسته تشنه است ؟ تا کجا باید رفت وقتی هیچ سکوتی را لبان خسته ام نمیشکند؟ وقتی دلشوره های واقعی نگرانیهای خیالی را له نمیکند ؟ تا کجا باید دوید تا کجا باید رفت؟ خسته ام خسته وقتی حتی آسمان ترک خورده پر بغض هم بشارت باران نمیدهد. خسته ام خسته

********************

:: لینک به وبلاگ ::

چه کسی میداند که چه تنهاست دلم؟؟؟

********************

:: فهرست موضوعی یادداشت ها ::

چه کسی میداند که چه تنهاست دلم؟؟؟[2] .

********************

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو

********************

:: خبرنامه ::

 

********************

پارسی بلاگ ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ